11 ماهگی سلام

ایدین جون چیزی به یک سالگیت نمونده گلم و تو روز به روز شیطون تر میشی و لاغر تر فعالیتت خیلی زیاده و غذا خوردنت خیلی کم

وقتی غذایی رو دوست نداری با انگشت از دهنت درش میاری یا از همون اول روتو بر میگردونی اخه من چکار کنم با تو

عاشق موتور و ماشین هستی صدای در خونه رو وقتتی بابا باز میکنه که میشنوی با سرعت تمام میری و پشت در سالن منتظرش میمیونی که بری یه دور کوچولو بزنی

با بچه ها خیلی بازی میکنی و سرگرم هستی و از بین اسباب بازی هات برج هوش و توپ رو خیلی دوس داری و با اشاره و تکون سر و نگاهت همه منظورت و حرفات رو میرسونی و همچنین از حرف ا برای همه چی استفاده میکنی خیلی با حال بلند و یواش کش دار و کوتاه همش میگی اا ااا

 و اما گل نازم

سلامتی

سعادت

سیادت

سرور

سروری

سبزی

سرزندگی

هفت سین سفره زندگیت باشد

 

   ارزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر ار شوق زیاد

نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز

و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق هر که تو ر ا میخواهد

و به لبخند تو از خویش رها میگردد

و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت میخواهد

لحظه تحویل سال ایدین جون

متاسفانه خواب بودی جیگر طلا

بعد هم که بیدار شدی هر چه سعی کردیم نشد که یه عکس درست حسابی بندازیم

اخه نی نی نازی یه لحظه اروم بگیر

اینا چند تا عکس از شب عید ه

ایدین جون و عرشیا

ایدین جون و اقا ابلفضل

خوب گلم واست بکم که اول فروردین رفتیم اهواز با ایدا اینا دیدن مامان بزرگ فرزانه که از مکه برگشته بود

تو ماشین خیلی خسته شدی و همش میخواستی بغل بابا باشی و رانندگی کنی

قربون اون دندونای خوشکلت

شما و ایدا خانوم رو بردیم پارک و خیلی بازی کردین و بهتون خوش گذشت عزیزم عاشق ماشین شارژی بودی سه دفعه دور زدی ولی هنوز دوسش داشتی و نگاهش میکردی  

و سوم فروردین ساعت ٣:١٨ حسنا خانومگلی بدنیا اومد

قرررررربونت برم که همش خوشت میاد دمپایی بزرگتر ها رو بپوشی

ایدین جون و ابلفضل جون عزیز دلم  خونه دایی جون

ایدین جون و خان دایی جون

ایدین جون و مامان و بابا