نا خوش احوالی
نمیدونم بنویسم یا ننویسم ولی فکر کردم اگر ثبت بشه بهتره ایدین دو روز پیش یهو تب کرد و دمای بدنش بالا رفت و استامینوفن هم جوابگو نبود و و بعد از 3 ساعت خواب که بیدار شد انقدر داغ بود که نمیشه توصیفش کرد و هیچگونه حرکتی هم نداشت بدتر از همه اسهال هم گرفته بود و تو فرصتی که حاضر میشدم ببرمش دکتر رو تخت خوابیده بود فقط با چشماش منو دنبال میکرد و اصلا تکون نمیخورد حتی یه کوچولو و استفراغ هم کرد با هر مکافاتی بود به تنهایی باباش نمیتونست بیاد بردمش دکتر اول سر راهم رفتم داروخونه و استامینوفن خریدم اخه از تاریخ اون یکی چیزی نمونده بود و بعد رفتیم دکتر خوشبختانه خیلی زود نوبتمون شد و دکتر جان از پشت عینکش نگاهی انداخت و گف...