ایدین شنگول
ایدینی امروز جمعه مثل همیشه رفتیم خونه مامان بزرگ (پدری ) و شما با عرشیا اینقدر بازی کردی و شیطونی کردی که نگو و نپرس اصلا قصد خوابیدن نداشتی و من بیچاره خواب الو همش از این اتاق به اون اتاق و روی مبل و پشت پرده ها دنبالت بودم راستش از همون حرکت صبح بعد از بیدار شدن از خوابت معلوم بود که امروز کبکت خروس میخونه و ایام به کامه جیییییییگر
ایدینی امروز جمعه مثل همیشه رفتیم خونه مامان بزرگ (پدری ) و شما با عرشیا اینقدر بازی کردی و شیطونی کردی که نگو و نپرس اصلا قصد خوابیدن نداشتی و من بیچاره خواب الو همش از این اتاق به اون اتاق و روی مبل و پشت پرده ها دنبالت بودم راستش از همون حرکت صبح بعد از بیدار شدن از خوابن معلوم بود که امروز کبکت خروس میخونه و ایام به کامه جیییییییگر
اررررررررررررررره دقیقا یه همچین حرکتی
...................................................................
و چون بابابیی خونه نبود و شما بهانه میکردی و هی میگفتی بیییییم بیییییم یعنی بریم بریم رفتیم تو اتاقت که کمی بازی کنی
اره اون نقطه ریز کوچولو که دورشو یه حلقه قرمز کشیده ام تویی
همین جوری هی رفتی و رفتی و بابا میگفت بزار بره راحت باشه و بازی کنه مواظبیم
اصلا پیش ما نمینشستی ولی میرفتی پیش خانواده های دیگه که اومده بودن گردش مینشستی
چه میشه گفت .... .راحت باش