یه هوای خوب یه گردش خوب
قند عسل یه روز من و خاله تصمیم گرفتیم ایدین جونمو نو ببریم پارک
بدو ادامه مطلب ببین چه خبر بود
به زمین بازی که رسیدیم یه دختر کوچولو به اسم فاطمه مشغول بازی بود که تا تو رو دید اومد پیشت و تو هم پریدی بغلش
وقتی گذاشتمت رو سر سره چهار دست و پا بالا میرفتی و لیز میخوردی و همش تعجب میکردی
و به بچه ها که مشغول بازی بودن نگاه میکردی قربون نگات برم عزیزم
وقتی فاطمه کوچولو رفت تاب بازی کنه ما هم تو رو تو کالسکه گذاشتیم و رفتیم ولی تو بلند شدی که دوباره فاطمه رو ببینی ببین اینجوری
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی