ایدین جونایدین جون، تا این لحظه: 12 سال و 19 روز سن داره

شکلات من آیدین

بدون عنوان

  برایت چه بخواهم ز"خدا"؟ بهترازاینکه خودش پنجره باز اتاقت باشد...... عشق,محتاج نگاهت باشد......   خلق,لبریز دعایت باشد.....   . دلت تابه ابد وصل خدایی باشد که در"همین نزدیکیست"   ...
11 آبان 1392

یا علی جان مقتدای من تویی

  دانی زچه رو دیده ما میگرید / در ماتم شاه اولیا می گرید تنها ز غمش اهل زمین گریان نیست / عیسی به فلک از این عزا میگرید با تسلیت ایام شهادت مولای متقیان در مناجات شبانه شبهای قدر را التماس دعا دارم... امام علی (عليه السلام) : به فرزندش امام حسن (عليه السلام) فرمود :  حسن جان چهار نصیحت درباره (( دوست یابی ))از من بپذیر که اگر به آنها عمل کنی زیان نمیبینی 1.از دوستی با شخص بخیل بپرهیز زیرا اوآنچه که سخت به آن نیاز داری را از تو دریغ میکند. 2.از دوستی با کسی که نسبت به مسائل دینی و احکام احمق و نادان است بپرهیز زیرا او میخواهد به تو نفعی برساند اما چون دانش ندارد دچار زیانت میکند. &nbs...
8 مرداد 1392

برای دلم

یک وقت هایی باید   روی یک تکه کاغذ بنویسی،تـعطیــل است   و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی،دراز بکشی   دست هایت را زیر سرت بگذاری   به آسمان خیره شوی،و بی خیال ســوت بزنی   در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که   پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی،بگذار منتـظـر بمانند! ...
28 خرداد 1392

راه و رسم عاشقی

اگه یه روز فرزندی داشتی  بیشتر از هر اسباب‌بازی دیگه‌ای براش بادکنک بخر. بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد می‌ده. بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره بهش یاد می ده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه،  حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه. و مهمتر از همه، بهش یاد می ده که وقتی چیزی رو دوست داره  نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده،  چون ممکنه برای همیشه از دستش بده... ...
16 خرداد 1392

خدایا

  دیشب خدا را دیدم...  گوشه آرام میگریست... من هم کنارش رفتم و گریستم.. . هر دو یک درد داشتیم...  " آدمها " . عجب از آدمهایی که نشانه هایت را می بینند و انکارت میکنند.. . و عجب از تو که انکارشان را میبینی و مهربانی میکنی   ...
17 ارديبهشت 1392

بدون شرح

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند  مثل آسمانی که امشب می بارد....  و اینک باران  بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند  و چشمانم را نوازش می دهد  تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم ...
8 دی 1391