ایدین جونایدین جون، تا این لحظه: 12 سال و 7 روز سن داره

شکلات من آیدین

جمعه و شنا

                                       اول هر حرفی یه عکس رو باید بزارم صرفا به خاطر شاکی بودن دوست عزیزم هستی به دلیل دیر اپ کردن                    خودت تا تهش رو بگیر دیگه من که جرات ندارم کامپیوتر رو روشن کنم که یهو اقا میپره بالا و مشغول کاراش میشه دنبال مدل مانتو میگشت واسه من حالا تشریف بیارین ادامه مطلب شنا رو ...
26 تير 1392

خدا نگهدارت باشه

خدایا این پسر شیطون ما و همه بچه های شیطون دیگه که کارای خطرناک میکنن خودت حفظ کن و نگهدارش باش امـــــــــــین میبینید تروخدا ؟ هرکاری کردم که نره بالا راضی نشد از شانس ما همون لحظه یه موزیک شاد                       از تلوزیون پخش شد و اقا اول دست دستی کرد و بعد قر داد وقتی دید خطریه اومد پایین و قر داد   اخه چی بگم مگه میشه غذا درست نکنم خودش کامپیوتر رو روشن کرده و نشسته رو صندلی حالا نمیدونم چی از روی میز بهش چشمک زده بیا بالا که اینجوری پ...
16 تير 1392

بیا مهدی

ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد/بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد سوگند به هر چهارده آیه نور /  سوگند به زخم های سرشار غرور آخر شب سرد ما سحر می گردد  / مهدی به میان شیعه برمی گردد میلاد منجی عالم بر شما مبارک ...
14 تير 1392

اندر احوالات ایدینی

   سلام به همه دوستان عزیزی که با بازدید و نظر دادنشون ما رو همراهی کردند و  باعث دلگرمی ما شدند بزارید از ارایشگاه شروع کنم که یک هفته پیش من و خان دایی علی ایدینی رو بردیم  ارایشگاه                                 جون من عالی نیس ؟                                 &nbs...
13 تير 1392

تغییرات عجیب ایدینی

ایدینی ما تغییرات عجیبی کرده مثلا قبلا به من ماما میگفت حالا هم من و هم باباش هر دومون با با هستیم     البته وقتی بابا خونه هست فقط اون بابا هست ولی وقتی اون نیس به من میگه بـــــابــــا  و هر خوراکی که میبینه میگه باپ و هر بچه ای میبینه باهاش دست میده و بغلش میکنه فوق العاده شیطون شده و سیستم رقصش خیلی پیشرفت کرده و میچرخه و هر دو دستا رو میچرخونه بالا و پایین میبره و خودش هم کمی از کمر تکون میده به خودش و خیــــــــــلی خوشش میاد اگه چیزی رو خوشش نیاد بخوره یا اینکه سیر شده باشه مشغول بازی با غذا میشه البته کلا سر سفره بازی میکنه ولی دیگه اخراش به قول یارو میزنه به خرابی مثلا ...
4 تير 1392

سفرنامه شیراز

سلام دوستان عزیز میدونم خیلی وقته اپ نکردم و وبلاگ ساکن بوده اخه هیچ حس  نوشتن  رو ندارم این ایدین واسه ادم دیگه جون نمیزاره خیلی وقته که ما درگیر دوا و  دکتر هستیم و هیچ نتیجه ای نمیگیریم دیگه مونیم بخدا چکارش کنیم یک هفته پیش با نامه معرفی خانم دکتر مساوات راهی شیراز شدیم و با کلی اصرار و  التماس در کنار نامه ساعت ١٢ شب خانم دکتر زهره کرمی زاده فوق تخصص رشد و  غدد و متابولیسم ایدین رو ویزیت کرد خانم دکتر که از ١٢ ظهر تا شب ١٠٠ نفر رو ویزیت کرده بود و دیگه نایی نداشت و  خوابش هم میومد گفت راهش اینه که فقط سه وعده شیر بخوره و هرچه گرسنه  م...
1 تير 1392

برای دلم

یک وقت هایی باید   روی یک تکه کاغذ بنویسی،تـعطیــل است   و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی،دراز بکشی   دست هایت را زیر سرت بگذاری   به آسمان خیره شوی،و بی خیال ســوت بزنی   در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که   پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی،بگذار منتـظـر بمانند! ...
28 خرداد 1392

بازی بازی

رالی ٢٠٦ و خودروی ملی   دیروز دوشنبه که مهمون مادر بزرگ ایدینی بودیم ایدین جون و عرشیا وقتی همه خواب بودن قصد خوابیدن نداشتن و همش سر و صدا میکردن و من یه رالی براشون ترتیب دادم ایدین با سمند تاکسی بود و عرشیا 206 و چون عرشیا ماشینش رو با قدرت هل میداد همش برنده بود و ایدینی مونده بود چی شده و 206 رو از عرشیا گرفت ولی دید بازم تاکسی داره تندتر میره    و اینجا بود که راننده هر دو ماشین شد و با قدرت زیاد هی رانندگی کرد ...
21 خرداد 1392